پارسا نفس زندگی

90/2/24

پارسای گلم سلام اردیبهشت زیبات مبارک تازگی ها متوجه شدم خیلی به کلماتی که وقتی نی نی بودی و تلفظ میکردی علاقه داری برات بگم مثلا به انگور میگفتی انی الن که بهت میگم کیف میکنی حالا گفتم الان هم که کلمه ها رو این ور اون ور میگی بنویسم برات هنوز گ و ک و ل و ر رو درست تلفظ نمیکنی یه یخچال میگی یچخال             به گیلاس میگی دیلاس    به گوسفند میگی دوسفند              خیلیبانک میگی بهت میگم پارسا ساکت میگی حاضرجوابی نکن چند روز قبل عمه میخواست بیاد خونمون گفت هستی میخوام بیام شما هم داشتی گوش میدادی ...
3 ارديبهشت 1391

1390/1/1بهارت مبارک

نرم نرمک میرسد اینک بهار         خوش به حال روزگار بهار90به عزیزترین دارایی زندگی ام پیشاپیش مبارک پسرک زیبای خوش زبانم بهارت مبارک هزاران بهار راتجربه کنی به شیرینی عسل من همیشه اسفند رو خیلی دوست دارم چون تکاپوی مردم برای عید وبهار شوق زندگی رو در من ایجاد میکنه واز سال 86که پارسای نازم اسفند ماه بدنیا اومد اسفند تلوتلو همه زیبایی ها برا منه امسال هفته آخر اسفند به علت رنگ کردن طبقه پایینی بوی رنگ خیلی اذیتت میکرد و ما هفته آخر عین آوارها شدیم و مجبور شدیم بریم خونه عمهه نرگس بابا هم که عصرکار وبد عملا یه هفته همدیگه رو ندیدیم ولی الان که به اون روزها نگاه میکنم می بینم با همه سختی ها به عشق سال ...
3 ارديبهشت 1391

16/12/89تولدبهترینم مبارک

من این شعرو خیلی دوست دارم یه بار دیگه برات می نویسم ثمره عشم پارسای نازم به اوج دل نشاندمت به رهگذار زندگی زمانه گر خزان شود تویی بهار زندگی به پاکی دلت قسم که دل زتو نمی کنم که تکیه گاه من تویی در این حصار زندگی   جیغ ..............دست......هوراااااااااااااااااااپسر مامان جیگر مامان(به قول خودت جیدر مامان)عشق مامان همه چیز مامان 3ساله شدهانشادامادیت پسرگلم وچود نازم گل پسر ناز من زیباترین بهانه برا نفس کشیدن مادرخدای بزرگ را براهدیه گرانبهایی که به ما ارزانی کرد سپاس میدارم امروز پسرک من سه ساله شده و من در باورم نمیگنجد که چه زود گذشت پسر ناز من که صبح زیباترین روز عمرم16اسفند 86ساعت8:20با وزن3450و قد50چشمهای زیباشو به ...
3 ارديبهشت 1391

89/10/22

سلام پسر قشنگ و دوست داشتنی ام پارسای زیبای من که نفست نفس زندگی ام می باشد الان که دارم این خاطره رو می نویسم تو اداره نشسته درحین کار لابلای آن هرگاه خسته میشم برات مینویسم امروز تولد ببباست اول از همه باباجون تولدت مبارکو بعد از شما بگم که بی اندازه شیرین شدی گلم قشنگم امروز تو خونه کنار عزیز هستی چون اینبار هم بد مریض شدی بعد از اسهال 1ماه پیش یه سرماخوردگی و یه آفت دهن داشتی که خیلی اذیتت کرد بعد هم از سه شنبه عطسه و آبریزش و تب که تا5روز ادامه داشت و از همه بدتر بی اشتهایی وتازه یه ذره بعد از 9روز می خوری که اونم به زور می باشد بعد از کلی زیر و رو و وام رفتیم یه تلویزیون خریدیم به 24ساعت نکشید که شما با قیچی رو صفحه اش رو خط خطی کردی ا...
3 ارديبهشت 1391

89/8/30

سلام گلم امروز در حالی به سرکار رفتم که دیشب احساس کردم داری مریض میشی البته عمه نرگس اومده بود چون روز قبل من نوبت دکتر داشتم و موند شمارو نگه دارددیشب کمی اسهال و امروز هم تب و من با نگرانی روزکاری رو پشت سرگذاشتم و اومدم خونه بردمت دکتر و دکتر هم گفت باید دوره درمان طی بشه گل پسر قد خوابیده ٩٠ووزن١٢.٩٠٠و دورسر ٥٠یک کم داشتی جون میگرفتی که این اسهال ضد حال زد امیدوارم زیاد رو وزنت تاثیری نداشته باشه برات کته و ماست درست کردم تقریبا خوب خوردی و استامینوفن هم خوردی و فعلا تب نداری و تو خواب نازی برا فردا هم نمیرم سرکار تا بمونم پیش عسلم خیلی خیلی شیرین زبونی راستی مامانی اصلا سبحان رو دوست نداری اصلا با هم کنار نمیاین بهش اسباب بازی نمیدی ...
28 فروردين 1391

89/6/29دل نگرانی های مادر

گل پسر من الان دیگه 2.5ساله شدی ولی قدت همچنان87و وزنت 12.300از وزنت خیلی ناراضی نیستم ولی از قدت چرا هرچی مقاله در مورد قد هست رو خوندم آخه کی میخوای قد بکشی مادر من آخه دوست دارم قدبلند باشی ولی همه جوره عشق مادر هستی و مورد پسند مادر میدونی دیگران که میگن دوست دارم موهای سرمو بکنم یکی نیست بگه به شما چه مربوط  
24 بهمن 1390

89/6/10شیرین زبونی های پارسای گلم

بابا بیا بازی آخه من منتظرم (فسقلی) یه شب من رفته بودم دستشویی اومدم دیدم نیستی همه جا رو گشتم دیدم رفتی تو حموم عصبانی شدم گفتم پارسا من دیگه مامانت نمیشم گفتی اشکال نداره من آدمت میکنم (داشتم میمردم از خنده این همون حرفی بود که چند شب قبل خودم بهت گفته بودم) عمه نرگس چند روز خونه ما بود همش به سبحان حسودی میکنی آخه عمه شما رو خیلی دوست داشت ولی وقتی خودش بچه دار شد دیگه نمیتونست بهت محبت کنه مثل قبل یه روز عمه از دست سبحان عصبانی شد بهش گفت از جلو چشمم دور شو سبحان ولم کن میکشمت میزنم نابودتت میکنم (البته به شوخی)ولی شما تو عالم بچگی این طعنه رو دیدی اومدی میگی عمه بیا باهم بکشیمش نابودش کنیم. بردمت دستشویی داریم سعی میکنیم از پوشک ب...
24 بهمن 1390

89/5/22

پسر خوشگل و نانازم سلام  اونقدر شیرین زبون شدی که نمیدونم چی بگم انقدر غرق در روزمرگی های زندگی شدیم که یادمون میره ثمره عشقمون داره روز به روز بزرگتر میشه و ما روز به روز پیرتر هفته قبل که تعطیلات تابستونه بود یه هفته رفتیم آلاشت فکر کنم برات فوق العاده بود و بهت خیلی خوش گذشت شما همش بیرون بودی همش تو حیاط بودی ساعت 12شب که میخواستیم بخوابیم می گفتی بریم دور بزنیم میگفتی نمیخوابم خنده دارتر این که میذاشتم رو پام تا بخوابونمت میگفتی من نمیخوابم منم میگفتم حالا یه استراحتی بکن و تو ثانیه ای خوابت میبرد بس خسته بودی روزها و شبهای فوق الهاده ای بود 6تا کتاب مقوایی رو عین بچه مدرسه ای با خودت این ور اون ور میبردی واسه همه میخوندی دخترعموت ...
24 بهمن 1390

89/4/15دانشمند کوچولوی من

سلام عزیزترینم دانشمند کوچولوی مامان فردا 2سال و 4ماهه میشه فردا دقیقا در سال 86روزی هست که من فهمیدم کوچولوی نازی مثل شما تو دلمه هرگز اون روز رو نمیتونم فراموش کنم گل پسر مامان روز به روز بزرگتر میشی و من و بابا پیرتر این حقیقت تلخ زندگی هست گلم وای قربون حرف زدنت بشم باورم نمیشه در عرض 1.5 ماه اینقدر خوشگل حرف بزنی خیلی خیلی با مزه حرف میزنی وقتی من لباس جدید میپوشم مامان اوشل شدی میگم قربونت برم خوشگلی ماهی نفسی میگی نه مامان اوشله وای دلم ضعف میره  از رو زمین موی منو بلند میکنی میگیری تو دستت میگی همش موهات میلیزه دیشب اومدم کنارت تو تختت دراز کشیدم تا ببینم باد کولر بهت میخوره یانه برگشتی میگی جای اودت بخواب منو و بابایی مرده بودی...
23 بهمن 1390