1388/02/16خرابکاریهای جیگری
سلام گل پسرم خوبی خوشی الان که این مطلبو برات مینویسم عصر یه روز بهاریه بابا سرکار بعدش دانشگاه شما خیلی خوب و ناز مثل یه فرشته کوچولو خوابی و من با آرامش خاطر می نویسم گلم آخه بیدار میشی باید دربست در اختیارت باشم امروز میخوام از خراب کاریهات بگم دیروز در کابینتو باز کردی و پودر ماشین لباسشویی رو رو خودت و آشپزخونه خالی کردی بعدش شیشه اسپند وگلپرو شکستی بعد اون نوبت سبزی خشکام بود که اونا رو هم ریختی کف آشپزخونه من یروز سه بار کف شستم قربونت شیطونی هات عاشق بازکردن در کابینت هستی و وسایل اونو هی خالی میکنی هی مریزی تو با اسباب بازی فقط در حد چند ثانیه بازی میکنی و بی خیال وقتی تلفن صحبت می کنم میای از دستم میکشی بعد به زبون بین المللی خودت حرف میزنی میمیرم از خنده هر روز کشوی لباساتو خالی میکنی درواقع اگه من یه لباس بخوام باد کل کشو رو بریزم که پیداش کنم قربون همه شیطنتاتم مادر.