پارسا نفس زندگی

من یک زنم

1390/7/26 11:22
نویسنده : نوران
86 بازدید
اشتراک گذاری

من زنم ...
با دست هايي كه ديگر دلخوش به النگو هايي نيست
...كه زرق و برقش شخصيتم باشد
من زنم .... و به همان اندازه از هوا سهم ميبرم كه ريه هاي تو
ميداني ؟ درد آور است من آزاد نباشم كه تو به گناه نيفتي
قوس هاي بدنم به چشم هايت بيشتر از تفكرم مي آيند
دردم مي آيد بايد لباسم را با ميزان ايمان شما تنظيم كنم
دردم مي آيد ژست روشنفكريت تنها براي دختران غريبه است
به خواهر و مادرت كه ميرسي قيصر مي شوي
دردم مي آيد در تختخواب با تمام عقيده هايم موافقي
و صبح ها از دنده ديگري از خواب پا ميشوي
تمام حرف هايت عوض ميشود
دردم مي آيد نمي فهمي
تفكر فروشي بدتر از تن فروشي است
حيف كه ناموس براي تو نه تفكر
حيف كه فاحشه ي مغزي بودن بي اهميت تر از فاحشه تني است
من محتاج درك شدن نيستم
دردم مي آيد خر فرض شوم
دردم مي آيد آنقدر خوب سر وجدانت كلاه ميگذاري
و هر بار كه آزاديم را محدود ميكني
ميگويي من به تو اطمينان دارم اما اجتماع خراب است
نسل تو هم كه اصلا مسول خرابي هايش نبود
ميداني ؟
دلم از مادر هايمان ميگيرد
بدبخت هايي بودند كه حتي ميترسيدند باور كنند حقشان پايمال شده
خيانت نميكردند .. نه براي اينكه از زندگي راضي بودند
نه ...خيانت هم شهامت ميخواست ... نسل تو از مادر هايمان همه چيز را گرفت
جايش النگو داد ...
مادرم از خدا ميترسد ... از لقمه ي حرام ميترسد ... از همه چيز ميترسد
تو هم كه خوب ميداني ترساندن بهترين ابزار كنترل است
دردم مي آيد ... اين را هم بخواني ميگويي اغراق است
ببينم فردا كه دختر مردم زير پاهاي گشت ارشاد به جرم موي بازش كتك ميخورد
باز هم همين را ميگويي
ببينم آنجا هم اندازه ي درون خانه ، غيرت داري ؟؟
دردم مي آيد كه به قول شما تمام زن هاي اطرافتان خرابند ...
و آنهايي هم كه نيستند همه فاميل هاي خودتانند ....
مادرت اگر روزي جرات پيدا كردي ازش بپرس
....
بيچاره سرخ مي شود و جوابش را ...
باور كن به خودش هم نمي دهد
دردم مي آيد
از اين همه بي كسي دردم مي آيد

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)