پارسا نفس زندگی

89/6/10شیرین زبونی های پارسای گلم

1390/11/24 9:48
نویسنده : نوران
222 بازدید
اشتراک گذاری

بابا بیا بازی آخه من منتظرم (فسقلی)

یه شب من رفته بودم دستشویی اومدم دیدم نیستی همه جا رو گشتم دیدم رفتی تو حموم عصبانی شدم گفتم پارسا من دیگه مامانت نمیشم گفتی اشکال نداره من آدمت میکنم (داشتم میمردم از خنده این همون حرفی بود که چند شب قبل خودم بهت گفته بودم)

عمه نرگس چند روز خونه ما بود همش به سبحان حسودی میکنی آخه عمه شما رو خیلی دوست داشت ولی وقتی خودش بچه دار شد دیگه نمیتونست بهت محبت کنه مثل قبل یه روز عمه از دست سبحان عصبانی شد بهش گفت از جلو چشمم دور شو سبحان ولم کن میکشمت میزنم نابودتت میکنم (البته به شوخی)ولی شما تو عالم بچگی این طعنه رو دیدی اومدی میگی عمه بیا باهم بکشیمش نابودش کنیم.

بردمت دستشویی داریم سعی میکنیم از پوشک بگیریمت ولی حاضر نیستی مای بیبی رو از تنت دربیاری میگی ببند ولی موقع پی پی و موقع جیش گاهی اوقات میری تو دستشویی کارتو میکنی یه برنامه ای داریم روزی nبار تو دستشویی هستیم تازه گلاب به روت قد یه نخود پی پی میکنی باید بشورم تازه وسواس هم داری بهشون میگی برو خونتون  بدم میاد ازتون    پیش من نیای

دیشب موقع خواب به من میگی مامان الان خورشید خانم خوابیده حیونهای باغ وحش خوابیدن گفتم آره گلم همه خوابن شما هم بخواب میگی نه الان موقع تلویزیونه منو داری داشتم میترکیدم از خنده بعد با خنده هم میگی خوشی کردم یعنی شوخی کردم فسقلی باهوش من

بردمت دستشویی یه لحظه اب سرد خورد به پات منتظر بودم آب گرم بیاد برگشتی سرتو میکنی بیرون میگی مهدی یه دقه ببین آب درم تون آموشه عین طوطی هرچی ما بگیم در موقع لزوم به کار میبری

اومدی به بابای بیچاره که کنار دست من نشسته میگی پاتو بردار به مامان میخوره

یه دوست خیالی درای و خودت باهاش حرف میزنی با موبالیت میگی الو سلام آقا چاکریم مخلصیم فدات شم خوبی بچه ها خوبن و بعد کارها و اتفاقات روزرو براش تعریف میکنی

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)