پارسا نفس زندگی

15/1/1389 عشق میکنم با این پسر

1390/10/26 15:23
نویسنده : نوران
146 بازدید
اشتراک گذاری

پسر گلم سلام از چی بگم تو این مدت که این قدر شیرین شدی مامانی از دویدن و در آغوش گرفتن من و مامان مامان گفتن از مهدی گفتنت از ددیق گفتنت از اینکه ازت می پرسم اسمت چیه میگی آق پارسا نیتتی آشتی منم میگم وای خدا تو هم ذوق میکنی میگم چندسالته میگی دووسال میگم مامان رو دوست داری یا بابا میگی هم مامان و بابا از لوس شدن و چاخان کردنت با اون بوسهای خوشگلت وقتی کار بدی میکنی و اخم میکنم میای آی بوس میکنی انقدر عشق میکنم از دلم در میاری بعد میگی بخ بخ و من دلم ضعف میره جدیداً هرچی بهت میدیم میگی میسی قربونت برم مودب

از چی بگم نازنین، از کمک کردن توی تمیز کردنجاروبرقی که عاشق اونی دستمال کشیدن بلند کردن پادری و تمیز کردن زیراون (عین مامان)

از برداشتن ابر آرایشی مامان و کشیدن اون به صورت بعدش رژلب زدنت وای موچین منو برمیداری یه آینه هم دستت داری مثلا ابرو برمیداری

از موقع اذان که عین فرشته ها دست کوچولوتو میبری بالا و دعا میکنی و زیر لب زمزمه میکنی از نماز خوندن کنار بابا جون

از مهربونی ها و عشق وافری که نثار مامان میکنی (از این میترسم بزرگ بشی احساسات کم بشه آخه من با عشق شما زندم گلم)

بغلم میکنی میگی عزیرم (جدیداً لوس میکنی میگی مزیزم)عشقم جیگرم نفسم نازنین هستی وجود همه اینا رو یه جا با اون زبون نانازت میگی

دایی جواد رو اذیت میکنی میگی جباد جباد جباد

به دایی علی میگی بیزن(تیکه کلام دایی علی که میگه بزن)

یا میخوای سر به سر عزیز بذاری همه رو به اسم صدا میکنی و بعد پشت دستتو میزنی واه واه پسر این قدر شیرین زبون این قدر مستحق گازگاز شدن لز سوی مامان و بابا در پی هر زبان باز کردن یعنی من به بیماری شیفتگی حاد دچار شدم شیفته و دیونه این پسر تو چی فکر میکنی نازنین

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)