پارسا نفس زندگی

1388/20/17از شیرگرفتن پسری

از شیر گرفتن پسری که فوق العاده به شیر وابسته بود خیلی سخت بود برای من هم این جدایی سخت بود حدود دوسال دقیقاً٢١.٥ماه از شره جانم به عزیزتر از جانم نوشاندم و این فراتر از نوشاندن بود و این پیوند فوق العاده شیرین بود و حال این جدایی برای ما بسیار سخت پنج شنبه صبح من و شما با دایی علی رفتیم امامزاده قاسم اونجا برای آخرین بار شروع کردی به خوردن ولی حیف که شیطنت اجازخ نمیداد کامل از دو سینه بنوشی و میخواستی شیطنت کنی و نمی دونستی این بار آخری هست که مینوشیدر حین خوردن شیر سوره یاسینو برات تلاوت کردم بعد برات از آب اناری که آوردم دمیدم و ثواب قرائت این سوره رو به حضرت علی اصغر و مادرش هدیه کردم و این ٢سال شیر رو حلال وجود نازنینت کردم در حالی که چ...
20 دی 1390

1388/10/17ادامه گنجینه لغات

ماشین= هن هن    پلو=پواو     سالاد=ساآ    اللهاکبر=اپر     سلام=دآم    ماست=ما   چاقو=داقو      شلوار=شلا     کیف=دیف         آشغال=آخال    آقا=آقا     سیب=  دیب       تلخ=تخ      ترش= توش همایون= همااو      آبگوشت=  آبدوش      خط اتو =ات  اتو      پتو=پپو     ...
19 دی 1390

1388/9/20برای بهترین پسر دنیا که رنج ساعت ها تنهایی ودوری از او آزارم میده

سلام عزیزم خوبی الان که برات می نویسم تو شرکت هستم و تو احتمالاض تو خواب نازی بابایی هم به علت اینکه دوباره این هفته شبکاره میاد دنبالت راستی دیروز رفتیم بیرون کلی برات لباس خریدیم مبارکه گلم ان شا.. دامادیت گنجینه لغات محمدپارسا جوراب=جیجا        چشم=دیش     کفش=دش    دست=دس   پا    مامان=ماآ    بابا    دایی=داجی علی = عیی       امیرمحمد=ام م    نورا=نوآ          ایلیا= اییا       هستی=هچی ...
19 دی 1390

88/9/9 بعد از یک هفته رنج

عزیزترین مادر سلام امروز خوشحالم خیلی زیاد چون شما بالاخره بعد از یک هفته اسهال و استفراغ شدیدی که گرفته بودی خیلی بهتر شدی واقعاً روزهای بدی بود که حتی فکر کردن به اون اعصابمو بهم میریزه مخصوصاً که آدم متوجه بدجنسی ها و بی معرفتی های آدم هایی میشه که حتی ارزششو ندارن نوشته بشن که خاطرات شما رو لکه دارکنن ولی من عمراً یادم بره حالا بزرگ شدی حتماً برات میگم بگذریم خداروهزار مرتبه شکر که خوب شدی
19 دی 1390

1388/8/8میلاد با سعادت امام رضا

زیباترین بهانه برای بودن پسرعزیز تر ازجانم سلام اول از همه بگم که شیرین زبون شدی و خیلی زیبا همه رو عزیزم صدا میکنی وای که میخوام قورتت بدم خیلی هم با مهرت از این کلمه استفاده میکنی وقتی شیر میخوای میای جلو منو میبوسی بعد میگی عجیجم م الهی دورت بگردم خیلی ناز میگی و من واقعا اون لحظه برام بی توصیفه این روزها دایره کلمات مورد استفادت به سرعت داره بالا میره و ماهر روز غرق لذت بیکران و شاکر خدا امیرمحمد= امی ممد       علی =ایی    عزیز= عجیج      عمه     نی نی    پرنده=جی جی    کفش=دش دایی=دیی     سگ=هاپ...
18 دی 1390

دل نگرانی های مادری که کارمند شد5/7/1388

سلم گلم الان میگی عجب مامان بی معرفتی دارم از آخرین باری که برات نوشتم 4ماه میگذره شرمنده مامان جون یاد اون روزهای خوب خونه بودن بهخیر چقدر من و شما بهمون خوش میگذشت ولی از اول تیرماه من رفتم سرکار چیزی که همیشه دوست داشتم ولی عمیقا نمیدونستم اینقدر سخته اونم با داشتن نازنینی مثل شما از موقعی که شما بدنیا اومدی و شدی چراغ خونه ما من هررزو آرزو میکردم روزی که میرم سرکار پسرم بزرگ شده باشه و هرچه دیرتر بهتر جونم برات بگه تو این 4ماه اتق=فاقات مهمی افتاد من رکه رفتم سرکار حدود یه ماه عزیز و مامانی از شما پرستاری میکردن بعد اسباب کشی کردیم بعد دنبال مهد کودک نمدونی چقدر سخت بود اون روزا اولاش که هنوز جابجا نشده بودیم شما هم پیش مامانی و عزیز بود...
18 دی 1390

پسرگلم را ه افتاد 1388/02/3/26

گل پسری سلام نازنینم بسیار بسیار شیرین شدی فوق العاده شیطون و بلا و وروجک خیلی وقته می خواستم برات بنویسم ولی وقت نشد آخه با پسملی مثل شما من همیشه زمان کم دارم گلم آره عروسکم با همه چی تو خونه بازی میکنی آشپزخونه رو خیلی دوست میداری همین الان با اون چشای شیطون رفتی سراغ کابینت ها با اون دستای کوچولوت الله اکبر میگی نماز میخونی عاشق اینی که به همراه من یا بابا نماز بخونی بعد یه رکعت هم از سر و کول ما بری بالا میتونی اعضا بدنتو نشون بدی ئ فرمان های ساده رو اجرا میفهمی و اجرا میکنی راستی دندون سومت هم دراومد ولی مهمترین خبر اینکه 9/02/88روی پاهای کوچولوت را رفتی و تا به امروز خیلی پیشرفت کردی و سعی میکنی هی تنهایی رابری وای خیلی ناز رامیری باد...
18 دی 1390

1388/02/16خرابکاریهای جیگری

سلام گل پسرم خوبی خوشی الان که این مطلبو برات مینویسم عصر یه روز بهاریه بابا سرکار بعدش دانشگاه شما خیلی خوب و ناز مثل یه فرشته کوچولو خوابی و من با آرامش خاطر می نویسم گلم آخه بیدار میشی باید دربست در اختیارت باشم امروز میخوام از خراب کاریهات بگم دیروز در کابینتو باز کردی و پودر ماشین لباسشویی رو رو خودت و آشپزخونه خالی کردی بعدش شیشه اسپند وگلپرو شکستی بعد اون نوبت سبزی خشکام بود که اونا رو هم ریختی کف آشپزخونه من یروز سه بار کف شستم قربونت شیطونی هات عاشق بازکردن در کابینت هستی و وسایل اونو هی خالی میکنی هی مریزی تو با اسباب بازی فقط در حد چند ثانیه بازی میکنی و بی خیال وقتی تلفن صحبت می کنم میای از دستم میکشی بعد به زبون بین المللی خودت ...
18 دی 1390

1388/1/22اولین نوشته در سال جدید

سلام عزیزتر از جانم محمدپارسای نازنینم این اولین مطلبی است که در سال جدید برایت می نویسم آخه خوشمل مامان ٢هفته تعطیلات نوروز بود که بابل بودیم خیلی بهت خوش گذشت یادته عزیزم البته به علت بیماری عموی من همه ناراحت بودن ولی بهتر دور هم جمع شده بودند عزیز دلم خیلی شیطون شدی امروز صبح از مبل خیلی حرفه ای بالا رفتی و من می ترسم نکنه بیفتی پایین روی جای پیاز سیب زمینی میشینی بردمت مرکز بهداشت گوش شیطون کر بالاخره وزنت از ١٠.٥ به ١١ رسید هورا.......... خیلی زیاد خوشحال شدم هنوز راه نمیری ولی خیلی دوست داری ان شا.. به زودی
17 دی 1390