89/3/26تعطیلات خردادماه که خوش نگذشت
عسلم سلام آخه از چی بگم که هروقت میخوام از شیطنتهات بگم یهو مریض میشی تعطیلات 14و15خرداد که بابا بالاخره یه مرخصی یه روزه گرفت و دایی جواد از بابل اومده وبا هم با ماشین پدرجون راهی آلاشت شدیم به خاطر مریضی شما تلخ شد و اصلا اصلا بمن خوش نگذشت از صبح که داشتیم می رفتیم حس کردم گرمی به خودم دلداری دادم البته بابا و دایی جواد هم یه سره منوتخریب میکردن تو وسواس درای والکی میگی بچه مریضه و این جور حرفا که من کم نشنیدم شب که رسیدیم تب کردی و سرفه های وحشتناک البته طول روز بازی میکردی ولی شبا تب میکردی خلاصه خیلی بد بود و همین که برگشتیم بردیمت دکتر برات آنتی بیوتیک نوشت تازه دکتر میگفت صدای سینت خیلی بدتر از چرکشه که به خاطر آلرژی هست ...
نویسنده :
نوران
14:06